-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 تیرماه سال 1386 22:31
-
خلقت جسمانی
چهارشنبه 20 تیرماه سال 1386 13:54
سلام به همه ی دوستای گلم ببخشید که من دیر به دیر میام. مادری که بخواهد مایه پرورش یازده حجت خداوند باشد خمیره وجودی اش مانند نورش دارای ویژگی خاصی است که چنین بوده: جبرئیل درحالی که سیبی رابه سینه چسبانیده بود بر زمین آمد. سیب و سینه اش هر دو عرق کرده و عرقشان در هم آمیخت. فرمود: ای محمد این هدیه ایست از طرف پروردگارت...
-
خلقت نوری
شنبه 2 تیرماه سال 1386 01:37
تا حالا در مورد خلقت نوری مادرمون چیزی شنیدید. رسول خدا فرمود:خداوندمن وعلی وحسن وحسین را از نور مقدس آفرید. وقتی خواست مخلوقات رابیافریند.نورمرا شکافت واز آن آسمانهاوزمین را آفرید. من به خداسوگندبرتر از آسمانها و زمینم. نور علی را شکافت و از آن عرش و کرسی را آفرید به خدا سوگندکه علی برتر از آنهاست. از نور حسن...
-
گل پرپر
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 02:38
این که پاره پاره به خاک سپرده می شود پاره تن کیست؟ چه دشمن می داشتنداو را که بعداز اودخترش این چنین زخم آلوداست ندیدم اما شنیده ام از راستگویانی که عجیب آزردنداو را و جالب آنکه گفته است پدرش: ((هرکه بیازارد او را آزرده است مرا و هرکه بیازاردمرارنجانیده است خدا را)) پس باید خدایشان عجیب از دستشان رنجیده باشد؟!
-
حقم ده
شنبه 12 خردادماه سال 1386 00:35
به یادم آمد آن روزی را که آغاز کردیم دعا را برای آن در پس پرده غیبت تا شایدچشممان به زینت دیدار روی او مومن شود. چه خالصانه فرج طلب می کردیم . اما نمی آمد. گمان می کردیم که اشتباه دعا می کنیم ! اما آرام آرام فهمیدیم که قصد امتحان ما را دارد. متوقعم از تو که درپس پرده غیبتی برایم دعا کنی .از آنجا که در کتابی خواندم...
-
مادرم فاطمه زهرا
دوشنبه 7 خردادماه سال 1386 00:58
(( بازهم دهه ی فاطمیه آغاز شروع شدن رنج شیعه )) آن زلزله ی عظیم کی رخ خواهد داد ؟؟؟ آن انقلاب پرانتقام کی خواهد رسید؟؟؟ که بیرون کشد آن ملعون بریده عقل را و بکوبد در گوشش به جرم آنکه بی جرم وجنایت نیلی کرد صورتی را..... پاره کرد بند دل هزاران هزارشیعه را که آرام نگیرند مگر به آرامش قلب او وآرام نگیرد قلب او مگر به...
-
عمه ام زینب
سهشنبه 1 خردادماه سال 1386 01:22
وامروزتولدی است ازنوع آسمانی صدای ولوله ی آسمانی را می شنوید ! دختری بدنیا می آید هشدار وخبردار باشید. که بنت علی(ع) به دستان فاطمه سپرده می شود. عمه ای بدنیا می آید. سپند آرید و غوغا را به پا دارید که این دردانه ی زهرا فقط چند سال فرصت خندیدن دارد. . . . فرصت مادرداشتن دارد. . . . . هجرت نکردن وحسین دیدن . . . . تولد...
-
تولد
یکشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1386 16:28
تولد تولد تولد تولد بزرگ هدیه ای بود بر من زنده بودن چگونه شد که برگزیدی مرا واز وادیه مردگان جدایم کردی که من هیچ نبودم وچه لذتی دارد زندگی به شرط آنکه قرار گیرم در آن مدار بزگ آدمیت و چه بیهوده سپری کردم گذشته ام را و تو بزگوارانه نادیده گرفتی و یک سال دیگر فرصت جبران دادی فرصت جبران در سایه آن یار مهربان وچه لذتی...
-
ملعبه ی کودکانه
شنبه 29 اردیبهشتماه سال 1386 01:08
خدا می داند در آن تنگی وسختی وفشار چه هدیه ها به دخترک دادند. به سان کودکی که ملعبه ی کودکانه اش را می گیرند و او از فرط کودکی پا به زمین می کوبدو می گرید. طفلی گمان می کند تمام زندگی اش را گرفته اند. اما پدر مهربانانه او را در آغوش می گشت و گریه او را بهانه ی بو سیدنش قرار می دهدو کودک با لمس گرمای پدرانه گریه را...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1386 01:20
حرفی برای نوشتن ندارم جز..........
-
گواهی نامه
دوشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1386 19:45
ای ول ای ول منصوره جون ای ول صبح زود این شکلی بودم وقتی از جلوی حرم رد می شدم آقاجون یک دعا در حق ما بکن به خدا خیلی مخلصیم اصلا در بست چا کرتیم اگه قبول بشم دیگه می تونم آخر شبا هر وقت دلم خوا ست بیام پیشت ها وای چه صف طویلی . . . . . ببخشین خانوم بار چندمتونه. . .ای سوم مگه خیلی سخته افسر چه شکلی خیلی وحشتناکه. . ....
-
آشنایی با یک دوست
دوشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1386 01:36
دختر با دلی شکسته تنها کنج اتاقش کز می کرد و فیلم زندگی اش جلوی چشمانش رژه می رفت.او هر روز همانند برگی که خشکیده می شود زرد و خشک می شد. یک روز از این روزهایی که به کندی می گذشتن با یک کلاسی آشنا شد که استادی داشت .استادش برای دختر صحبت هایی می کرد که تا حالا هیچ جا و از زبون هیچ کس نشنیده بود. توی همین کلاس با یک...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 اردیبهشتماه سال 1386 17:48
-
با توام
جمعه 21 اردیبهشتماه سال 1386 22:30
شروع شد همه چیز ازآغاز.نام*مقام*شهرت*همه وهمه بی خجلت اگر دروغ می گویم بگو دروغ می گویی؟ با تو نیستم.باتو که حرفت لغه لغه ی زبان است وچون هرزه گویان بی فکر وتالم سخن می رانی با توام باتو که از آغاز نشسته بودی برای گرفتن چیزی نمیدانم گرفتی یا نه دریافتی یانه با توام با تو که هنوز در دهانت نجنبیده اشک در چشمانت حلقه...
-
یک شب سرنوشت ساز
پنجشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1386 16:57
دختر به خانه ی مادری اش بازگشت و دوباره بر روی تخت تک نفری اش تنها شده بود. از آن روز در میانه های شب وقتی که همه در سکوت خفته بودند.دختر در کنار پنجره می نشست تا هنگام طلوع آفتاب .می ترسید پسر به دنبالش آید واو خواب باشد. روزها یکی پس از دیگری می گذشت و انتظار پشت انتظار اما خبری از پسر نبود تو همین شب ها بود که دختر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1386 01:05
این چند روز دچار یک انتخاب سخت هستم وفکرم اصلا کار نمی کنه برام دعا کنید که این بحران هم مثل تمام بحران ها به خوبی بگذره.....
-
آیین نامه
یکشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1386 00:34
بعد از کلی انتظار مثل آنهایی که کاملا کتاب آیین نامه را فول فولن وارد کلاس شدم با اجازتون افسر کلی درمورد پاسخگویی به سوالات فک زد اما امان از اونایی که همیشه روح شان در جای دگر است تا برگه پاسخ نامه را دادن باخودم گفتم:سه سوت جواب میدم آخه واس ما افت داره بار اول قبول نشیم.... همینطور تند تند علامت میزدم که یکدفعه به...
-
چشمان کور
چهارشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1386 21:44
دختر هر روز که از خواب بیدار می شد.با خودش می گفت: امروز روز جدیدی است ومن باید دوباره شروع کنم. اتفاقات تلخ شب گذشته را درون سطل زباله می ریخت ودوباره برای روزی جدید آماده می شد. اما انگار پسر قصد نداشت زندگی اش را بسازه هر روز یکی از دیوار های خانه ای را که دختر با چنگ و دندان ساخته بود ویران میکرد. یک روز دختر...
-
ترس از جدایی
سهشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1386 23:14
ترس واژه ای است که هیچگاه نباید آن را معنا کرد. دختر ترسید همراهی شکاک داشته باشد .پسر بددل وشکاک بود. دختر ترسید همراهش او را آزار دهد. پسر او را شکنجه می داد. دختر ترسید زندانی شود. پسر هر روز در خانه را قفل می کرد. دختر ترسید همراهش او را دوست نداشته باشد. پسر از او متنفر شد. دختر ترسید زندگی اش عبرتی برای دیگران...
-
پلهای خراب شده
دوشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1386 23:22
شب اولی که باهم رفتند زیر یک سقف دختر خیلی خیلی شاد بود بالاخره به آرزوش رسیده بود .توی افکارش پر بود از خیالهای قشنگ .خودش را میدید درحال درست کردن غذای مورد علاقه پسر و پسر را میدید با لبی خندان از سر کار بر میگردد و او شتابان به پیشوازش میرود و حتی کودکی را میدید که ثمریه عشق آن دو بود ..... در این رویاها در حال...
-
عروس کشان یا مرده بران
جمعه 7 اردیبهشتماه سال 1386 21:08
وای هر چی از تلخی این پرده بگم کم گفتم. دختر توی این دوران عقدی که داشت فهمیده بود که از اون انتخابهایی کرده که نصف عمرش را بر فنا داده است. اما همیشه با خودش این جمله را تکرار میکرد: زنی زن است که بتواند تمامی مشکلات را حل کند و با هر سازی که همسرش می نوازد برقصد. روزی که دختر خود را به پسر سپرد وبا او به زیر یک سقف...
-
چرا
چهارشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1386 00:34
تهمت یا غیرت پسر:کجا رفتی! دختر:هیچ جا من بدون تو جایی نمیرم آخه تو همه کس منی پسر:دروغگو باکی بودی.چرا توی خیابان به مردها نگاه میکنی! چرا آرایش میکنی!چرا پسرخاله ات باتو حرف زد!چرا صدات رو نازک میکنی!چرا بابام تو را دوست داره!چرا تو خشگلی!چرا برنامه قویترین مردهای ایران رانگاه میکنی!چرا تومهمونی خندیدی!چرا چادرت را...
-
رنگ به رنگ
سهشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1386 01:51
کاشکی سفره ی خاطرهامون پر بوداز خاطرهای شیرین نمیگم تلخها نباشن.باشن اما انقدر نباشن که دیگه نتونیم شیرینیها راحس کنیم. عروس پرده قبلی باچشماش میدید که پسر هرروزرنگ تازه ای میگرفت ودیگه خبری از خانوم طلا گفتن نبود.ولی به چشماش میگفت:شما دروغ میگین دختر به هررنگی که پسر دوست داشت در می امدودیگرفراموش کرده بود که قبلا...
-
پرده سوم-عروسی
دوشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1386 22:15
بادابادا مبارک بادا آقا داماد ماشین را گلباران کرده داره میره دنبال عروس خانوم اینقدر شوت است که جلوی تابلوی ورود ممنوع توقف می کنه واقا پلیسه ماشین را راهیه گاراژ میکنه. داماد دو دستی میزنه تو سرش واز اون ور عروس که توی ارایشگاه زیر پاش باغستانی از علف روییده جوش میاره وبغض میخواد گلویش را سوراخ کند.اما گریه بی گریه...
-
عشق یعنی۰۰۰۰۰
یکشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1386 01:25
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم .......... شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم ان عاشق دیوانه که بودم درنهان خانه ی جانم گل یادتودرخشیدباغ صدخاطره خندیدعطرصدخاطره پیچید...... این صدای پسر بود که نجوا میکرد ودختر سر بر سینه ی او گذاشته ارام ارام ذوب میشد. غافل از دنیایی که...
-
پرده-دوم نامزدی
شنبه 1 اردیبهشتماه سال 1386 01:54
عجب روزی بود چون دختر عاشق پیشه را بد جوری غافلگیر کردن وسط مجلس نامزدی صیغه ۲ ساعت خواندن بعدش ....فکر میکرد عشق فقط توی حرف های قشنگ! اولین باری که دستش را درون دستانش حس کرد لپاش گل انداخت چون احساس گناه میکرد می خواست فرار کنه اما دیگه اسیر شده بود و دوست داشت تا ابد اسیر بمونه ای رفیق هیچ وقت اسیر نشو چون اسیری...
-
پرده اول-خواستگاری
جمعه 31 فروردینماه سال 1386 02:25
یکی بود اون یکی دیگه هم بود اخه اولش بود . مجلس خواستگاری سلام هاج خانوم واسه دختر گلتون اومدیم الاهی قررررررربون قدوبالاش بریم. دختری که افتاب مهتاب ندیده مهو حرفها مرد از راه رسیده شد . مسافر بینوا وارد دنیای جدیدی شده بود که تا حالا تابلوی ورود ممنوع جلوش نصب شده بودواما حالا چراغ سبز سبز توی دلش یک چیزی مثل سماور...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 فروردینماه سال 1386 02:58
این خاطرات مسخره گذشته هیچ شبئ من را رها نخواهند کرد میدونی مثل چیه یک فیلم درام از اون فیلم هایی که شما باید بلیط بخریدو کلی تو صف به ایستید بعدشم با چشم گریون برگردید خونه. از کجا شروع شد؟ فیلم را میگم .۵ سال قبل فعلا تو خماریش بمونید تا بعدا بگم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 فروردینماه سال 1386 22:43
فکرمی کردم اینترنت خیلی منو جذب کنه اما اصلا چیز جالبی ندیدم همش عکس دخترها و پسرها در سایزهای مختلف
-
سلام اول
چهارشنبه 29 فروردینماه سال 1386 11:52
سلام ورودم را به جمع وبلاگ نویسان تبریک میگویم.