رنگ به رنگ

کاشکی سفره ی خاطرهامون پر بوداز خاطرهای شیرین

نمیگم تلخها نباشن.باشن اما انقدر نباشن که دیگه نتونیم شیرینیها راحس کنیم.

عروس پرده قبلی باچشماش میدید که پسر هرروزرنگ تازه ای میگرفت ودیگه

خبری از خانوم طلا گفتن نبود.ولی به چشماش میگفت:شما دروغ میگین

دختر به هررنگی که پسر دوست داشت در می امدودیگرفراموش کرده بود

که قبلا چه رنگی بوده.....

هر چی می خواست به پسر نزدیک بشه دور و دورترمیشد.

 

پرده سوم-عروسی

بادابادا مبارک بادا

آقا داماد ماشین را گلباران کرده داره میره دنبال عروس خانوم اینقدر شوت است

که جلوی تابلوی ورود ممنوع توقف می کنه واقا پلیسه ماشین را راهیه گاراژ

میکنه. داماد دو دستی میزنه تو سرش واز اون ور عروس که توی ارایشگاه

زیر پاش باغستانی از علف روییده جوش میاره وبغض میخواد گلویش را سوراخ

کند.اما گریه بی گریه آخه ارایشش خراب میشه ...

بالاخره داماد بعداز چند ساعت خود را به عروس میرساند تاعروس می خواد گل

از گلش بشکفت به دستای خالیه داماد نگاه می کنه وسیلابی ازچشمانش

جاری می شودوصورتش را رنگارنگ می کند.

اقا دامادفراموش کرده بود گل عروس سفارش دهد

 

 

عشق یعنی۰۰۰۰۰

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم ..........

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم ان عاشق دیوانه که بودم

درنهان خانه ی جانم گل یادتودرخشیدباغ صدخاطره خندیدعطرصدخاطره پیچید......

این صدای پسر بود که نجوا میکرد ودختر سر بر سینه ی او گذاشته ارام ارام ذوب میشد.

غافل از دنیایی که دیگرمعنایی برای عشق نداشت!!!!!!!!!!

پرده-دوم نامزدی

عجب روزی بود چون دختر عاشق پیشه را بد جوری غافلگیر کردن وسط مجلس نامزدی صیغه ۲ ساعت خواندن بعدش ....فکر میکرد عشق فقط توی حرف های قشنگ! اولین باری که دستش را درون دستانش حس کرد لپاش گل انداخت چون احساس گناه میکرد می خواست فرار کنه اما دیگه اسیر شده بود و دوست داشت تا ابد اسیر بمونه

ای رفیق هیچ وقت اسیر نشو چون اسیری بد دردی و درمونی نداره