پرده-دوم نامزدی

عجب روزی بود چون دختر عاشق پیشه را بد جوری غافلگیر کردن وسط مجلس نامزدی صیغه ۲ ساعت خواندن بعدش ....فکر میکرد عشق فقط توی حرف های قشنگ! اولین باری که دستش را درون دستانش حس کرد لپاش گل انداخت چون احساس گناه میکرد می خواست فرار کنه اما دیگه اسیر شده بود و دوست داشت تا ابد اسیر بمونه

ای رفیق هیچ وقت اسیر نشو چون اسیری بد دردی و درمونی نداره

پرده اول-خواستگاری

یکی بود اون یکی دیگه هم بود اخه اولش بود .                                                                     مجلس خواستگاری سلام هاج خانوم واسه دختر گلتون اومدیم الاهی قررررررربون قدوبالاش بریم.    دختری که افتاب مهتاب ندیده مهو حرفها مرد از راه رسیده شد . مسافر بینوا وارد دنیای جدیدی شده بود که تا حالا تابلوی ورود ممنوع جلوش نصب شده بودواما حالا چراغ سبز سبز

توی دلش یک چیزی مثل سماور قل قل میکردو تو مغزش یه عالمه ابرهای عشقولانه با چشماش

همهی مردهارو یکی میدید اونم عشقش بود. گوشش به جز صدایی که خورشید خانوم صداش میکرد چیز دیگه ای نمی شنید. همه ی وجودش سرخ میشدو اتیش میگرفت

این همه احساس در سه جلسه خواستگاری از کجا اومدن والا ماهم خبر نداریم.